عشق یکطرفه از آن تجربههاییست که بیصدا آغاز میشود اما میتواند درون انسان طوفان به پا کند. احساسی عمیق و واقعی در دل یک نفر شکل میگیرد، در حالیکه طرف مقابل یا از آن بیخبر است، یا توان و تمایل پاسخگویی ندارد. همین نابرابری، سرنوشت این عشق را پیچیده و گاه دردناک میسازد.
در عشق یکطرفه، قلب زودتر از عقل تصمیم میگیرد. امید به دیدهشدن، انتظار یک نشانه کوچک و تفسیر رفتارهای ساده بهعنوان علاقه، به مرور فرد را در چرخهای از انتظار و فرسودگی میاندازد. این وضعیت اگر ادامهدار شود، میتواند عزتنفس را کاهش دهد و احساس ارزشمندی را زیر سؤال ببرد.
اما واقعیت این است که شدت احساس، معیار سلامت رابطه نیست. عشق سالم بر پایه توازن، احترام و پاسخ متقابل شکل میگیرد. وقتی تمام تلاش، توجه و درگیری احساسی فقط از یک سمت باشد، رابطه—even اگر نامی نداشته باشد—نامتعادل است.
راه رهایی از عشق یکطرفه، انکار احساس نیست؛ پذیرش واقعیت است. پذیرش اینکه دوست داشتن، بهتنهایی برای ساختن یک رابطه کافی نیست. مرزگذاری، کاهش تماسهای فرساینده، بازگرداندن تمرکز به زندگی شخصی و دریافت حمایت از دوستان یا مشاوران، گامهایی عملی برای عبور سالماند.
در نهایت، عشق قرار است امنیت بیاورد، نه اضطراب؛ رشد بدهد، نه فرسودگی. اگر احساسی عمیق دارید اما سرنوشت آن نابرابر است، شاید زمان آن رسیده که به جای جنگیدن برای دیدهشدن، خودتان را انتخاب کنید.